-گزین گویه های فروغ
گاهی از این همه شباهت روحم به فروغ گریه م میگیره.اینا حرفهای سلولهای من بود از زبان فروغ یا شاید حرفهای فروغ از زبان من!
۲.سرم درد میکنه.خیلی.کی قرار خوابم منظم بشه خدا می دونه!!
۳.من عضو توییتر شدم.بامزست.بلاخره بعد از تلاش ها و مجاهدت های بسیار تونستم لینکشو بزارم تو صفحه ی وبلاگ.هورااااااا :)
۴.انگار نه انگار من یه موقع خوره ی کتاب بودم.حالا که این همه بیکارم٬تازه یه عالمه هم کتاب نخونده ی ناب مونده رو دستم.نمی رم طرفشون!! من مطمئنم این یه بیماریه که هنوز کشف نشده!مطمئنم :))
۵.اکثرا وقتی مطلبی واسه اینجا مینویسم دنبال یه عکس مناسب می گردم براش.ولی گاهی وقتی یه عکسی رو می بینم یه مطلب میاد تو ذهنم٬یه خاطره٬مث عکس پایین.یاد بچگی هام افتادم.عاشق تاب بازی بودم.هنوزم هستم.ولی هیچ وقت یاد نگرفتم که چطوری تاب بدم خودمو.از همون بچگی تا حالا وقتی تاب می بینم مث عقده ای ها با چشمام که اون لحظه التماس ازشون می باره دنبال کسی می گردم که بیاد تابم بده.بعد یاد خنده های بلندم می یوفتم.(هنوزم با صدای بلند می خندم)وقتی ماما تابم می داد٬من از اوجی که می گرفتم جیغ می زدم.از لذت جیغ می زدم.می خندیدم و می گفتم:بلندتر ماما٬بلندتر!
آه٬ای زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو بگریزم....(فروغ)
0 نظرات:
ارسال یک نظر