می سوزم!

نور مانیتور روی دستانم می تابد و شریانهای خونی من به شکل مارهای گرسنه تمام این کلمات را می بلعند...من در این دکمه های دیجیتالی هزاره ی سوم گم شده ام..........من در تو..به شکل پی ام های رمانتیک فوبیاییم گم شده ام....تو همان فوبیای نشناخته ی منی که من همیشه به دنبالش از این ویندوز به ان ویندوز می پریدم....شریانها...شریانهای لعنتی...گلویت را..گلویم را سخت می فشارند......

ای خون..من از تو چی می خواهم؟

ای عشق..من از تو چه می دانم؟

ای یار....تو از عشق چه می پرسی؟

چشم می دوزم به عکس سیاه سفید یک متوهم سر خوش  و دخیل می بندم به همین مسنجرهای گاه و بی گاه نفرین شده.... که شاید

شاید

شاید...........تو را از من نگیرد.......

*چهار دیواری ها خفه ام کرده اند و من هنوز مثل همیشه انگار هرگز هیچ جا قرار ندارم....

**دوباره راهی ام......

دوستت دارم

دل من همچنان وحشی هست..دل من رام نخواهد شد...کوشش بیهده ات نافرجام است عزیز.

یه روزی میشه که تو موقعیتی قرار می گیری که میفهمی چه چیزای ارزشمندی تو زندگیت وجود داره که تو نمی بینی. دارم تو شرایط سخت می گذرونم.نمی دونم چقدر دووم بیارم.ولی این روزا چیزایی رو تو وجودم کشف می کنم که نمی شناختمشون..هم می خندم هم گاهی دلم می گیره...گهگاهی هم اشک میریزم.....دلم واسه خیلی چیزا و خیلیها تنگ شده ....

پ.ن: خوابگاه سخته.ولی خوبیهای خودشو داره.از هفته ی آینده احتمالا میام زود زود.همتونم می خونم.


دلم گرفته است

دلم گرفته است

به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم....چراغ های رابطه تاریکند

چراغ های رابطه تاریکند

کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد

کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد

پرواز را به خاطر بسپار

پرنده مردنی ست