آی داستان های پریا؟ به من بدهکارید....

من زنده ام هنوز.....

درد میکشم و لب به دندان می گزم و در سکوت لبخند بر صورتم نقاشی میکنم که مبادا تو اخم هایم را دوست نداشته باشی....

*.... من به کودکم خواهم گفت که هیچ "اویی" نخواهد آمد....کودکم ؟آدم ها گرگ تر از آنند که تصور میکنی.....کودکم؟ گرگ ها جز به دندان کشیدن گوشت تنت هیچ از تو نمیخواهند......تنت را محافظ باش که جای زخم دندان اینها هرگز مرهمی نخواهد داشت.....

*هرچه میگذرد بیشتر باور میکنم که تنهایی من با "هیچ "پر میشود تنها...هیچ!