coming to my life you can be the keeper...

 


هر شب تمام بی کسی واژه ی ((نبودن)) ت را در لیوانی آبجو سر می کشم


مست از نبود وحشی دستی نوازشگر به خواب می روم


خواب می بینم که لیوانی آبجو را سر می کشی


به من می خندی و مست از نبودنم با فاحشه ی شهر هرزگی هایم هم بستر می شوی


و چه اندازه می ترسانیم وقتی فریادم می کنی که آآآآآآی...


آآآآآآآآآی که مستی هرگز به من نمی سازد....


* دوباره آمدنت بهانه ای شد برای شعری تازه, برای دلهره ای دوباره...خنده ای و اشکی...دلی تنگ و انتظار و انتظار و انتظار...


۱)بابا دو تا پرنده خریده از خانواده ی طوطی, اسمش (عروس هلندیه),خیلی خوشملند ولی من که جرات ندارم نزدیکشون شم.ترسو هم خودتی ها...جناب آقای طوطی بسی دعوا می گیره با خانمش.ما می خوایم پروندشونو بفرستیم دادگاه خانواده..هر چی به مامانم می گم :خوب چرا واقعیت رو نمی پذیرید؟!! تفاهم ندارند دیگه مامان جان,باید جدا شن..زندگی زوری که ارزشی نداره          اونوقت مامان من میگه: گاهی باید زوری زندگی کرد بعدش خوب میشه همه چیز!!!!!!


سکوت کردم ولی تو دلم گفتم چیزی درست نمی شه مامان معصوم کم توقع من...فقط عادت به رنج کشیدن می کنیم و از این زندگی های زوری نسل هایی به وجود میاد که  درد و عقده پای ثابت سفره های دلتنگی زندگیشونه!!


**نمی دونم دوستت دارم یا نه! اما می خوام بدون چرتکه لحظه ی بودنت رو یک نفس سر بکشم!! کمکم نمی کنی؟!!


 پ.ن:بنا به تقاضای دوستان این شما و این هم پرندگان در آستانه ی طلاق قدیم  آها... چرا قدیم؟! خیلی سوال به جایی بود به این دلیل که الان دیگه به تفاهم رسیدند...و دارند به خوبیو خوشی زندگی می کنند...و طرح هایی دارند برای نی نی دار شدن و اینا



(( این آقای عروس هلندیه .)) ببینید چه ژستی گرفته!!



اینا هم زوج خوشبخت

0 نظرات:

ارسال یک نظر