دل من گرفته زین جا هوس سفر نداری؟

۱) نمی تونم به چیزی که نیستم تظاهر کنم.هر لحظه هر حسی تو دلم باشه و به شخص مقابلم مربوط بشه به زبونش میارم...و این گاهی خیلی موقع ها دل خیلی هارو شکسته...نمی دونم  خوبه یا بد.


۲)بهم میگه خودخواهی.. با لبخند سردی میگم:می دونم... میگه:کاش سعی کنیم در جهت بهتر شدن تلاش کنیم و آدم خوبی باشیم... می گم: من بد نیستم ولی کامل هم نیستم ازم انتظار بیهوده نداشته باش... میگه:در حد خودت تلاش کن....میگم:نخواه که تغییرم بدی من خودمو دوس دارم اگه منو می پذیری همینطوری بپذیر وگرنه که هیچ.!!! ........ و  درونم یکی زمزمه میکنه : میبینی چقدر خودخواهی!! ولی من هنوز این پژواک تو گوشم زنگ می زنه که خوب باشیم خوب......و  من نمیدونم خوب یعنی چی؟!! نمیدونم.


۳)خیانت خیلی چیزا که ما فکرشو نمیکنیم می تونه باشه و خیلی چیزا که خیانت تعریف میشه به نظرم خیانت نیست.چه خیانتی بزرگتر از اینکه  اکثر اوقات وانمود می کنیم کسی رو دوست داریم ولی اونو فقط واسه تخلیه ی عقده هامون بخوایم که البته ناخود آگاه و خودمون هم نمی خوایم باورش کنیم...عقده ی کمبود محبت بزرگترینشه.فکر می کنم این کمبود های روحی می تونه زایشگاه بزرگترین عشق ها باشه و چه حقیقت تلخی بود برام روزی که فهمیدم چیزی که تو فرهنگ لغات ذهنم عشق تعریف میشد یعنی توهم.یه توهمه خوش سیما که هر روز تو ذهن خوشگل ترش می کنیم  و پرو بالش میدیم.      فکر میکنم عشق روزی به وجود می یاد که ما موجودات بی نیازی بشیم! وگرنه هر چه نیاز به معشوق بیشتر, عاشق تر و چه ارزشمنده برام علاقه ای که در اوج بی نیازی به وجود بیاد اگر که بیاد!


۴)من آرزومه روی ریل قطار راه برم,یه حس رهایی و آزادی بهم میده خصوصا اگه صدای قطار نزدیک باشه و من ته دلم بلرزه ولی نپرم پایین.برم جلو و بترسم.برم و بترسم....تا لحظه ای که قطار نزدیک نزدیک شه و من با جیغ بپرم تو یه آغوش امن که پا به پام با یه نگاه نگران همراهم بوده...(دیوونه نشدم,قصد خودکشیم ندارم,فقط دلم هیجان می خواد در حد آستانه ی مرگ)


۵)خوب... خبر خبر...پست قبل پر مخاطب ترین پست این ویلاگ معرفی شد با ۱۴ نظر...یه کف مرتب   اااااه..نخند..واسه من زیاده خوب.خیلیم زیاده.


۶)خیلی برام جالب بود کسی که منو نمیشناسه از نوشته هام منو  یه آدمه زیبا و  مهربون تصور کنه..خوشحالم که نوشته هام تصویر خوبی می سازه ازم.


**..... می توان فریاد زد


با صدایی سخت کاذب,سخت بیگانه


((دوست می دارم))


می توان در بازوان چیره ی یک مرد


ماده ای زیبا و سالم بود


با تنی چون سفره ی چرمین


با دو پستان درشت سخت


می توان در بستر یک مست,یک دیوانه,یک ولگرد


عصمت یک عشق را آلود....(فروغ)

0 نظرات:

ارسال یک نظر