سلام
*فکر نمی کردم برگردی آینه ی زلال مهربونی..
وقتی تو همه ی شلوغی اطرافت فقط یکی باشه که بودنش و اومدنش آتیش سوزنده جهنمو سرمای کشنده ی زمهریرو هم زمان مهمون تنت می کنه,اونجاست که ترس چنگ می زنه به دلت,اونجاست که از خودت می پرسی,از اونی که تو دلت نشسته...تو که بهونه ی نوشتن قشنگ ترین پستای من میشی کی هستی؟!!.....کییییییی هستیییییی؟...
*تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم؟!....
0 نظرات:
ارسال یک نظر