من هنوز خواب می بینم که دوره دوره ی وفاست!

سلام


دیروز با یکی از دوستام حرف می زدیم سر بحثی بودیم که ازش پرسیدم به نظرت تجربه ی یه عشق واقعی می تونه بیشتر از یک بار توی زندگی آدم پیش بیاد؟گفت به نظر من کم,خیلی کم و نادره....منو یاد کتاب ((بریدا)) انداخت.اثر پائولو کوئلیو.توی بخشی ازش در این مورد فلسفه جالبی رو ذکر کرده .گفتم بد نیس بزارمش اینجااگه نخوندینش بخونید:


((...ما در بعضی از حلول ها تقسیم می شویم,روح ما مثل بلورها و ستاره ها درست مثل


 سلول ها تقسیم می شود.روح ما به دو روح دیگر و این دو روح جدید به دو روح دیگر تقسیم


می شود و بدین ترتیب در طول چند نسل بر بخش بزرگی از سطح زمین پخش می شویم.ما


 بخشی از چیزی هستیم که کیمیاگران آن را اینماموندی  یا ((روح جهان)) می نامند,در


 حقیقت,اگر روح جهان فقط تقسیم بشود,هر چند گسترش می یابد,اما ضعیف تر هم می


 شود,پس همان طور که تقسیم می شویم,دوباره با هم ملاقات می کنیم.و نام این ملاقات


دوباره عشق است.چون وقتی روحی تقسیم می شود همیشه به یک بخش نرینه و یک بخش


 مادینه تقسیم می شود.پیدایش توضیح می دهد که:(( روح آدم تقسیم شد و حوا از درون


 آن تولد یافت.)) انسان ها به هم متصل اند.در هر زندگی این مسوولیت اسرار آمیز را بر عهده


 داریم که دست کم با یکی از این بخش ها دوباره ملاقات کنیم,عشق اعظم که آنها را از هم


جدا کرده با عشقی راضی می شود که این دو نیمه را دوباره با هم یگانه می کند.بخش دیگر


با درخشش چشم ها تشخیص داده می شود ولی در ((سنت ماه)) بخش دیگر با مشاهده ی


لکه ی روشنی در شانه ی چپ تشخیص داده می شود.اگر در یک زندگی با بیش تر از یک


بخش از خود ملاقات کنیم,قلب تکه تکه می شود و نتیجه ی آن درد و رنج است,چون بسیاریم


و به بخش های بسیار تقسیم شده ایم.))...


 


**خدایا!فاصله تا من ,خودت گفتی که کوتاه


  از اینجا که من ایستادم,چقدر تا آسمون راهه؟!!

0 نظرات:

ارسال یک نظر