ای ترس فرو خورده...

سلام

تا حالا شده براتون پیش بیاد که یه عاااااالمه حرف داشته باشید ولی به جای حرف زدن کلا سکوت کنید؟!مث زمانایی که آدم کلی خسته هستااا ولی از شدت خستگی خوابش نمی بره..!!  حالا شده حکایت من.هزار تا حرف اینجای گلوم گیر کرده ها ولی نمی تونم اینجا بنویسم.از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون سر پست گداشتن روز به روز سختگیرتر میشم...هی با خودم فکر می کنم ...نههه..این موضوع ارزش نوشتن نداره..آخه من چرا اینجووریییییییم؟؟؟


حالا این یه طرف ,روز اول که این وبلاگو زدم گفتم اینجارو درست میکنم که هر چی دوس دارم توش بنویسم بدون هیچ ترسی .ولی اینجوری نشد...توی دنیای واقعی فوبیای تایید نشدن آدمو میکشه.کمند کسایی که خود خودشون باشند,خیلی ارزش منده وقتی یکی باشه که اجازه می ده بهت خودت باشی! خصوصا وقتی خود واقعیت در تضاد با خیلی ارزش ها باشه...


*این روزا یه معتاد تمام عیارم..به خواب,به نت,به شب بیداری,به شیرینی,.....می گن جوونارو بیکار نزارید معتاد می شن اینه ها!!!!!!!!!


 


**ای ترس فرو خورده...


     مشروع جنین مرده...


       این طفل حرامین را...


        با عشق حمایت کن....!


 


 

0 نظرات:

ارسال یک نظر