بنده الان بدون هیچ پیش فرضی نشستم اینجا که بازی کنم...هر چی که می خونید حاصل ِ تراوشات ذهنی ِ فالبداعه ی منه...احتمالش خیلی زیاده بعدا چیزای بیشتری یادم بیاد....!!!(دوستان واقعا معذرت می خوام اگه این پست طولانی بشه)
*تو بازی اول قراره پنج تا از اخلاقای گندمو حضورتون اعتراف کنم :دی(هر چند تا شد می نویسم)
1.به شدت زود از کوره در می رم:اعصابی دارم در حد ِ جلبک....و اکثر ِ اوقات وقتی می دونم حق با منه و خصوصا در مواجه با یه انسان ِ احمق چنان عصبی میشم که دورو بری هام فکر می کنند هر لحظه امکان داره سکته کنم.
2.اسم ها یادم نمی مونه:اسم ِ آدما خیلی زود از یادم می ره..مگر در موارد ِ استثنایی...به جای اسم ,آدما با ماه ِ تولدشون تو خاطرم ثبت میشند..خیلی خیلی کم پیش می یاد که مثلا یادم بره فلان هم کلاسی ِ دوران ِ راهنماییم متولد ِ چه ماهی بود ولی اسمش عمرا یادم بیاد :دی
3.یا صفرم یا صد:به شدت از این اخلاق در عذابم..در همه چیز...خصوصا در ارتباط با دیگران آزارم میده..دارم سعی می کنم به اعتدال برسم.
4.کینه ای ام:اگه یکی یه حرفی بهم بزنه که ناراحتم کنه..ده سال بعد هم که باشه ..یه جوری اون حرفو بهش پس می دم..در این زمینه هم مغز ِبسیار فعالی دارم :دی
5.یه مخلوط هستم از تناقض ها:هم مغرورم هم اعتماد به نفس ندارم..هم بی رحمم هم به شدت مهربون..هم خودخواهم هم دلسوز.....هم تو خودم هستم هم به ارتباط با دیگران نیاز دارم..هم رکم اونم به شدت ..هم اینکه گاهی برای ساده ترین چیزها رو دروایسی دارم....و .. و...و ...
6.ظاهرم اصلا نشون نمی ده ولی حتی ساده ترین حرفهای زننده یا حتی شوخی ها تا سالها آزارم میده و اشکمو در میاره:یه بار یکی بهم گفت کاربر ِ حرفه ای اینترنت نیستی گریه کردم...تا این حد :دی
7.بلانسبت مثل خر زود باورم:هر کی هرچی میگه راس می گه مگر اینکه خلافشو با چشم صد بار ببینم..تازه اون موقع شاید یه فکری به حالش کردم :دی
بازی ِ دوم اینه که پنج تا آرزوی بزرگمو بگم:(من باور دارم هیچ آرزویی محال نیست و من یه روزی به همشون می رسم)
1.دوس دارم برم سفر ِ دور ِ دنیا .اونم فقط با اونی که ....آره..آفرین..همون :))
2.دوس دارم یه روزی یه عکاس ِحرفه ای بشم.از بچگی عاشق ِ عکاسی بودم.هنوز نرفتم دنبالش ولی میرم.
3.دوس دارم یه شبو با ایده آل ترین مردِ زندگیم تو بیابون ِ مصر زیر ِمجسمه ی ابولهول به صبح برسونم.
4.اینکه یه روزی اونقدر پولدار شم که بتونم به هرکسی که توزندگیم دست ِ نیاز به سمتم دراز کرد اونقدر کمک کنم که سیراب شه.
5.چه تو رشته ی خودم(داروسازی) چه تو هنر به جایگاهی برسم که قدمی برای بشریت بردارم.برای تفکرشون.برای فرهنگ ها.برای بهتر شدن ِ زندگی.
و بازی ِ آخر هم جوابش اینه : آبی ِفیروزه ای :)) هر خانومی خواست ,بپرسه بهش بگم داستان چیه :دی ولی پرسیدن همانا و بازی کردن همان. مث ِ من که تو این مخمصه گیر کردم :دی
*برای بازی ِ اول:امیر ِ عزیز. الناز ِگلم. دکتر نیلوفر عزیزم. دکتر متاستاز ِ عزیز.و آوامین ِ گلم دعوتند از طرف ِ من.
**برای بازی ِدوم:دکتر آرام ِگل. دکتر هادی. شاسکول ِ عزیزم. و هنگامه جان و حمید عزیز دعوتند.
پ.ن: همه ی همه ی همتون که زحمت کشیدید این پستو خوندید دعوتید. :)
6 نظرات:
جالب بود، شماهام با اون بازیهاتون :دی
جالب بود، شماهام با اون بازیهاتون :دی
چقده مهربونی با خوننده هات!
چقده مهربونی با خوننده هات!
در ارتباط با بازی اول:
1.از كوره؟ منم بچه بودم زنگ همسايه رو میزدم و در میرفتم
2.ولی من اسمارو خيلی خوب يادم میمونه كبری جان
3.من تو رابطههام هميشه نه و هفتاد و پنجم
4.اتفاقن منم كاملا اينجوريم. حتی صد سالم بگذره بازم تلافی میكنم... امضا: ماهی((1))
5.ورونا رو میشناسی؟ من محلولشونم :دی
6.من كه خيلی بدترم. يه بار يكی بهم گفت بالا چشت ابروه. رفتم ابروهامو تراشيدم
7.اتفاقن الان داشتم با شاهين نجفی صحبت میكردم اونم همينو میگفت
((1)) : ماهی حافظهای دو ثانيهای داره يا يه چيزی تو همين مايهها
در ارتباط با بازی اول:
1.از كوره؟ منم بچه بودم زنگ همسايه رو میزدم و در میرفتم
2.ولی من اسمارو خيلی خوب يادم میمونه كبری جان
3.من تو رابطههام هميشه نه و هفتاد و پنجم
4.اتفاقن منم كاملا اينجوريم. حتی صد سالم بگذره بازم تلافی میكنم... امضا: ماهی((1))
5.ورونا رو میشناسی؟ من محلولشونم :دی
6.من كه خيلی بدترم. يه بار يكی بهم گفت بالا چشت ابروه. رفتم ابروهامو تراشيدم
7.اتفاقن الان داشتم با شاهين نجفی صحبت میكردم اونم همينو میگفت
((1)) : ماهی حافظهای دو ثانيهای داره يا يه چيزی تو همين مايهها
ارسال یک نظر