دوستت دارم

دل من همچنان وحشی هست..دل من رام نخواهد شد...کوشش بیهده ات نافرجام است عزیز.

یه روزی میشه که تو موقعیتی قرار می گیری که میفهمی چه چیزای ارزشمندی تو زندگیت وجود داره که تو نمی بینی. دارم تو شرایط سخت می گذرونم.نمی دونم چقدر دووم بیارم.ولی این روزا چیزایی رو تو وجودم کشف می کنم که نمی شناختمشون..هم می خندم هم گاهی دلم می گیره...گهگاهی هم اشک میریزم.....دلم واسه خیلی چیزا و خیلیها تنگ شده ....

پ.ن: خوابگاه سخته.ولی خوبیهای خودشو داره.از هفته ی آینده احتمالا میام زود زود.همتونم می خونم.


دلم گرفته است

دلم گرفته است

به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم....چراغ های رابطه تاریکند

چراغ های رابطه تاریکند

کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد

کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد

پرواز را به خاطر بسپار

پرنده مردنی ست


15 نظرات:

سهراب گفت...

آره سخته. خیلی هم سخته. منهم دووم نیاوردم زندگی دانشچویی توی شهرستان رو و ولش کردم. نمیدونم کجایی. امیدوارم شهر نزدیکی باشه.

شاسكول گفت...

اون تيكه "انگشتانم را بر پوست كشيده شب" اين شعر وحشتناك جذبم مي كنه
اولين بار كه خوندمش به شدت هيجان زده شدم
چون خيلي رئال و قابل لمسه
مخصوصا از توي بالكن!

خنزری گفت...

چیه خب ؟

احسان گفت...

همه چی داره پشت به راه می‌شه
شايد رويی بنمايد شايد

الناز گفت...

بهتره به اون عقربه های ساعت اعتماد کنی.زمان خیلی چیزا رو عوض می کنه...قربون یو

لوکی گفت...

روزهای اول دل آدم میگیره ولی کم کم از اون جا خوشت میاد و از ازش لذت میبری! دوران دانشجویی خیلی باحاله! مخصوصا شب بیداری ها خوابگاه!

دكتر كوچولو گفت...

مي دونم چون شايد نتوني بري وب ..برات چيز ي نمي نويسم .....شنبه ميام خابگاه ...ببينم رفيق ما چش شده....4 شنبه كه سير نديديمت!!! ...... ميام واسه شارژ روحيت كه فقط لبخند بزني و دل تنگ چيز ي نباشي.................خابگاهم خوبه..بايد باهاش كنار اومد....شنبه مي بينمت ورنا جونم ..............

صحرا گفت...

این سختی ها و دلتنگی ها بزرگت می کنه ورونا.وقتی به گذشتم نگاه می کنم می بینم که بهترین اتفاقات زندگیم تو سخت ترین شرایط بوده و روزایی که همه چیز خوب بود فقط درجا زدم.منم دانشجوی شهر دیگه ایم و بعضی وقت ها از شدت دلتنگی نمی تونم جلوی اشکام رو بگیرم ولی ارزشش رو داره چون راهیه که خودم انتخاب کردم و عاشق رشتمم و می دونم که بالاخره نتیجش رو می بینم

نگین گفت...

درود بر شما...عالی بود..

سعید گفت...

تبادل لینک

ترلان گفت...

درکت می کنم شدید...منم داروسازی می خونم.منم خوابگاه زندگی می کنم.منم گاهی دلم سخت گرفته است ازین مهمانخانه مهمان کش روزش تاریک....

ترلان گفت...

کجایی؟؟ دیگه تعطیلات تموم شد و باید رفت..از این مسافرت های پی در پی بدم میاد....

احسان گفت...

نمی‌خوای بنويسی ورونا؟

ضعيفه اي كه فمنيست شد گفت...

فيلتر شدم!

مهدی گفت...

خواستم واست بنویسم. اما باز هم نشد

ارسال یک نظر