عصرای تابستون خوبند...خورشید می تابه....ولی مهربون می تابه....نمی سوزونه....فقط نوازش می کنندت.بچه تر که بودم خونه مون حیاط داشت ,خونه مون ایوون داشت.تابستونا آفتاب میزد رو ایوون....کیف میداد.خیلی کیف میداد.عصر که میشد رو ایوون ِ خونه مون با عروسکام بازی میکردم....من همیشه مامان بودم.مامانِ عروسکام....مامانِ دخترک....مامانِ آقا خرسه.....مامانِ آقای قورباغه......مطمئنم دوستم داشتند...مامانِ خوبی بودم خُب.
عصرای تابستون خوبند....من نه می ترسم....نه تنهام.....نه دنیا اونقدر تاریک میشه که کسی نبیندت.....نه اونقدر روشنه که خلوتت رو ازت بگیرند.عصرای تابستون شبیه یه معجونه که فرمولش تو هیچ کتابی نیست....همه ی عصرای تابستون عصرِ تابستون نیستند باید اونی باشه که تو رویاهامه....این جور وقتا نمی شه بری تو شلوغیِ مردم....باید یا تو اتاقت بمونی و از پنجره آفتاب رو نگاه کنی و التماس کنی که تورو خدا دیرتر غروب کن...یا اینکه بزنی به دلِ دشت.....یه جای دنج گیر بیاری و به هیچی فکر نکنی...به هیچ کس....فقط برگردی عقب و چشم بدوزی به دخترکی که روی ایوون مامانِ عروسکاش بود.....دخترکی که جز تنهایی و عروسکاش و رویاهاش هیچ کس و هیچ چیزِ دیگه آرومش نکرد و نمی کنه.......
عصرای تابستون خوبند....خیلی خوبند!!
عصرای تابستون خوبند....من نه می ترسم....نه تنهام.....نه دنیا اونقدر تاریک میشه که کسی نبیندت.....نه اونقدر روشنه که خلوتت رو ازت بگیرند.عصرای تابستون شبیه یه معجونه که فرمولش تو هیچ کتابی نیست....همه ی عصرای تابستون عصرِ تابستون نیستند باید اونی باشه که تو رویاهامه....این جور وقتا نمی شه بری تو شلوغیِ مردم....باید یا تو اتاقت بمونی و از پنجره آفتاب رو نگاه کنی و التماس کنی که تورو خدا دیرتر غروب کن...یا اینکه بزنی به دلِ دشت.....یه جای دنج گیر بیاری و به هیچی فکر نکنی...به هیچ کس....فقط برگردی عقب و چشم بدوزی به دخترکی که روی ایوون مامانِ عروسکاش بود.....دخترکی که جز تنهایی و عروسکاش و رویاهاش هیچ کس و هیچ چیزِ دیگه آرومش نکرد و نمی کنه.......
عصرای تابستون خوبند....خیلی خوبند!!
13 نظرات:
به شدت با تو موافقم.هممون از روزهای بلند تابستون خاطرات خوش داریم.روزهای کوتاه زمستون دلگیرند...
عصرای تابستون خوبن! اما عروسکا خوبترن!
مخصوصا روزای آخر تابستون که اصلا نمی خوام بگذرن.
كلا تابستون خيلي خوبه . چون روزها ديرتر مي گذرند و آدم دير تر متوجه پير شدنش ميشه
حسرت دستهات مانده
به چشمهام
به خواب هام
به كش و قوسهاي تنم
در حسرت دستهات پرپر ميزنم
###
ما كه عاشق پاييزيم و شباي سرد زمستون.سلام وروونا
. . . و نمیدونم تا کی ما حسرت خواهیم خورد؟
شب را هرچه بیشتر التماسِ سحر کنی تاریک تر خواهد شد...
یعنی کشته قالب وبت شدم !
من در کنار تابستون ،عاشق زمستون و شب های برانی و برفیش بیدم...
پاک ترین هوای دنیا ،همان هوایی است که دلت هوای دلی را میکند...
خونه نو و عیدت مبارک...
وبلاگت هم مثل توییترت قشنگه
سلام
پس شما هم مثل من خسته شدید از بازی های بلاگفا. امیدوارم آخرین کوچ باشه برای شما و هم برای من. نمی دونستم که اسباب کشی چه قدر مزخرف است.
hi
خیلی قشنگ بود عزیز
salam,
ارسال یک نظر