مکالمه

 


ـ کی می رسم بهت؟


ـ زود...خیلی زود...


ـ میدونی گاهی راست نمی گی؟


ـ اوهوم....ولی تو دروغامم باور کن....

12 نظرات:

یک متولد دهه شصت گفت...

خیلی باحال بود.. خیلی وقتها باید به دروغها دلخوش بود به امید اینکه تبدیل به راست بشن

نوید اخوت گفت...

روز داروساز بر شما همکار گرامی مبارک
با بهترین آرزوها

آهنگ-گر گفت...

سلام
من همیشه دروغ میگم و هیچوقت حرف راست از دهنم خارج نمیشه حتی همین یکی دو جمله اول این کامنت هم که نوشتم دروغه.
درود بر تو

دلارام گفت...

خونه ی جدید مبارک ورونا جونم
ادرس وبت رو هم عوض کردم
راستش هی وقت از دورغ خوشم نیومده
سعی هم میکنم که نگم

arsham گفت...

نه یوسف،نه زلیخا

همان یوسف که او در چاه بوده
به زندان برلبانش آه بوده
به هر مویش دل صدها زلیخا
که چشمش سجده گاه ماه بوده!
...
زلیخا هم که او بی تاب بوده
ز عشق یوسفش بی خواب بوده
چو از شیطان نفسش پیروی کرد
تمام نقشه اش بر آب بوده!
...
همینک نزد ایزد آرمیدند
از این دنیای خاکی پر کشیدند
به امّید و به عشقی جاودانه
که آخر هم به یکدیگر رسیدند!
...
همان ایزد که ما را آفریدست
به شب هامان طلوع هر سپیده ست
تمام هستی ما در کف اوست
نه شیطانی که دائم نا امید است!
...
ولی من خسته از امروز و فردا
دو دستم می رسد تا آسمان ها
خدایا راه ما را ساده تر کن
که نه او یوسف است ! نه من زلیخا !
فریبا شش بلوکی

آرام گفت...

منزل نو مبارک ورونا جان.

روانی گفت...

هر جا بری باز هم ورونا......که می زاید کلمات را... اینچنین غمناک و حزن آلود!

به روزم با 2 مطلب

لوکی گفت...

سلام ...
مبارکه خونه جدید!

سارا از ژوژمان گفت...

گاهی دلم عجیب هوای تو می کند...خیلی اتفاقی یادت افتادم دلم هواتو کرد..خون ی جدید مبارک ورونای پر احساسم(-: دلم برا تحسابی تنگ شده بوووووووووووود

نسيم گفت...

سلام
كاش دروغ نبود
كاش ميشد دروغ ها راست بودن
ولي دروغ دروغه
راست نميگفت

يك دل شكسته گفت...

سلام ....
راستش اين كه هيج گاه نميرسيم
نه من و نه تو ورويا عزيز

ن گ ا ر ش گفت...

عالی بود...

ارسال یک نظر